رودخانه و تفنگ
یه روز خوب تابستون که آقاجون برده بودمون جاده چالوس تو تفنگ آب پاش قشنگی رو که مامانی برات خریده بود به رودخونه سپردی و کلی غصه خوردی که چرا تفنگت رو آب برد، البته مامانی بلافاصله بعد از برگشتن یکی دیگه برات خرید.
قربون پسر با محبتم برم من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی