تولد پویا جون
رودخانه و تفنگ
یه روز خوب تابستون که آقاجون برده بودمون جاده چالوس تو تفنگ آب پاش قشنگی رو که مامانی برات خریده بود به رودخونه سپردی و کلی غصه خوردی که چرا تفنگت رو آب برد، البته مامانی بلافاصله بعد از برگشتن یکی دیگه برات خرید. قربون پسر با محبتم برم من ...
نویسنده :
عمه زهرا
13:59
سروش و باران
چند وقت پیش عمه فاطمه یه دختر کوچولوی ناز به دنیا آورد که تو عاشقشی قربون شما دوتا برم من که اینقدر نازید ...
نویسنده :
عمه زهرا
13:51
حباب ها
عزیز دلم اینجا داری با حباب هایی که دایی سعید مهربون واست خریده بود بازی میکنی. دایی سعید اینقدر دوستت داره که هر دفعه میاد برات یه چیزی میخره. اینجا هم داری گلها رو پرپر میکنی و میپاشی هوا الهی قربونت برم عزیزم ...
نویسنده :
عمه زهرا
15:10
بدون عنوان
یه روز سرد زمستون که من و مامان سروش مدرسه بودیم، مامانی مهربونم که سروش رو نگه میداره تا مامانش بره مدرسه، سروش رو به یه شهر بازی سرپوشیده برد. به قول خودشون : مامان و پسر رفتن پارک ...
نویسنده :
عمه زهرا
15:42