پارک
جمعه تصمیم گرفتیم تا هوا سردتر نشده بریم پارک. سروش خیلی خوشحال بود، از کل پارک و بازیهاش فقط از هن هن های مغازه ای که تو پارک بود خوشش اومد و ابراز احساسات کرد وقتی هم که سوار اسب شد، زود حوصله اش سر رفت ولی عوضش کلی اجازه داد ازش عکس بگیریم : سروش و عمه زهرا و مامانی: سروش و آقاجون: اینم چند تا عکس دیگه: اینجا داره رو شکمش کلاغ پر میکنه الهی عمه فدات شه که اینقدر شیرینی ...
نویسنده :
عمه زهرا
21:14