گردش پاییزی...
چند روز آخر هفته همه خونه ما جمع بودن،سروش، عرفان، پویا، علیرضا، خلاصه کلی به همه خوش گذشت. جمعه هم که عمه طاهره و عمه فاطمه با مامانی رفتن خرید، من و سروش و مامان و باباش، همراه علیرضا و پویا و عرفان از فرصت استفاده کردیم و رفتیم پارک. سروش تو پارک انقدر راه رفت که حسابی خسته شد و موقع برگشت تو ماشین خوابید.البته از تاب بازی هم خیلی خوشش اومده بود، با اینکه اولین بار بود سوار تاب میشد، دلش نمیخواست پیاده بشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی