خداحافظی
عزیز دلم رفت کرمانآخه من خییییلی دلم براش تنگ میشه
امیدوارم بهشون خوش بگذرهاز همینجا یه ماچ گنده براش میفرستم
این چند روز دایی سلیم سروش جون اومده بود خونه شون. کلی این چند روز با داییش گشتن، بعد هم همه با هم رفتن کرمان خونه مادر سمانه جون. دیشب که از دانشگاه اومدم،یه راست رفتم پایین سروش رو آوردم بالا کلی باهاش بازی کردم، یه عالمه بوسش کردم. صبح زود که میرفتن من خواب بودم، مامانم میگفت سروش حسابی سرحال بود اون وقت صبح!!!! بچه مون سحر نازه.
مامانی پارسال زمستون یه بلوز برای سروش بافته بود که امسال اندازه اش شد. این چندتا عکس رو وقتی با بلوزش اومده بود بالا ازش گرفتم:
الهی قربون خندیدنت برم شیرینم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی