بدون عنوان
معذرت میخوام عزیزم که این همه وقت به وبلاگت نرسیدم، خواهش میکنم منو ببخش. آخه عمه این مدت درگیر خیلی چیزها بوده که بطور خلاصه واست می نویسمشون.
اول از روز جمعه ،17 مرداد برات بگم که تولد من بود و همه با هم رفتیم جاده چالوس. البته تولد تو 14 مرداد بود، ولی جشنش با کمی تاخیر برگزار شد. بعد از تولدم، یعنی درست توی همون هفته سه شنبه یه خانمی به خونه ما اومدن،و رفت و آمدی جهت آشنایی بیشتر آغاز شد، طوریکه دقیقا دو جمعه بعد،31 مرداد، من با خانواده مرتضی دوباره رفتیم جاده چالوس، خلاصه بعد از حدود یک ماه رفت و آمد، روز 18 شهریور من و مرتضی عقد شدیم.
7شهریور هم تولد تو عزیز دلم بود که خدا رو شکر خیلی خوب و قشنگ برگزار شد. 14 شهریور هم بله برون من بود که شما فرداش رفتید کرمان و دیگه توی محضر نبودید.
البته توی این مدت اتفاقات کاری دیگه ای هم برای من و مامانت افتاده که بعدا تو یه فرصت دیگه برات مینویسم. حالا چند تا عکس از همین ماجراها برات میذارم عشقم.