سروشسروش، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

سروش کوچولوی دوست داشتنی

یه روز خوب دیگه ...

یه روز که همگی خونه عمه فاطمه اینا بودیم با همدیگه رفتیم پارک                          اینم آقا سروش خسته ماست که داره خوابیده بستنی میخوره  ...
15 شهريور 1394

بدون عنوان

معذرت میخوام عزیزم که این همه وقت به وبلاگت نرسیدم، خواهش میکنم منو ببخش. آخه عمه این مدت درگیر خیلی چیزها بوده که بطور خلاصه واست می نویسمشون. اول از روز جمعه ،17 مرداد برات بگم که تولد من بود و همه با هم رفتیم جاده چالوس. البته تولد تو 14 مرداد بود، ولی جشنش با کمی تاخیر برگزار شد. بعد از تولدم، یعنی درست توی همون هفته سه شنبه یه خانمی به خونه ما اومدن،و رفت و آمدی جهت آشنایی بیشتر آغاز شد، طوریکه دقیقا دو جمعه بعد،31 مرداد، من با خانواده مرتضی دوباره رفتیم جاده چالوس، خلاصه بعد از حدود یک ماه رفت و آمد، روز 18 شهریور من و مرتضی عقد شدیم. 7شهریور هم تولد تو عزیز دلم بود که خدا رو شکر خیلی خوب و قشنگ برگزار شد. 14 شهریور هم بله برون م...
14 آذر 1393

چند اتفاق تازه

       سلام عزیز دلم، امروز می خوام از چند تا اتفاق تازه برات صحبت کنم. اولیش (البته به ترتیب وقوع) اینه که مامانت میره کلاس خیاطی و به همین دلیل تو بیشتر کنار مایی و من از این موضوع خیلی لذت می برم . دوم اینکه مامانت تو رو از شیر گرفته و تو دیگه کاملا" مرد شدی. خدا رو شکر الان خیلی بهتر غذا می خوری، قبلا" فقط شیر می خوردی و به همین خاطر خیلی لاغر شده بودی . سومین اتفاق هم شروع شدن جام جانی 2014 برزیل هستش که ما همگی دست به دعاییم که ایران نتیجه خوبی بگیره. نیجریه رو که خیلی امید داشتیم ببره باهاش مساوی کرد. خدا کنه بازی های بعدی بهتر از این باشه. وقت تماشای بازی ایران نیجریه شما بالا بودید و همه 90 د...
28 خرداد 1393

روز پدر

روز پدر امسال هم، مثل هر سال، همه خونه ما جمع بودن، و من تصمیم گرفتم که شام اون شب رو خودم درست کنم. اما از اونجایی که من اصلا" از آشپزی خوشم نمیاد و هیچوقت تا بحال این کار رو نکردم، همه غذاهام فست فودی بود. در عوض تو همه غذاها رو دوست داشتی عزیز دلم. برای پیش غذا سیب زمینی سرخ کرده با پنیر درست کردم، برای شام سالاد الویه، و برای دسر تیرامیسو. توقع نداشتی که برای اولین تجربه چند مدل خورشت درست کنم؟ آخه من اصلا" برنج درست کردن هم بلد نیستم!!!!!!البته تو و عرفان و پویا که خیلی پسندیده بودید. مخصوصا" دسر رو. عرفان هی ازم می پرسید کی دوباره از این دسرها درست می کنم. این هم چند تا عکس از هنر نمایی من   &nb...
30 ارديبهشت 1393

پس از یک ماه و اندی...

سلام سروش عزیزم ، از اینکه این مدت وبلاگت رو بروز نکردم ازت معذرت می خوام ، آخه این روزها خیلی سرم شلوغه، از یک طرف که به شدت درگیر آماده کردن پایان نامه ام هستم ، از یک طرف هم کلاسهای آموزشگاه که هفته ای چند روز وقتم رو می گیره. ولی بالاخره یه فرصت (هرچند کوتاه) پیدا کردم تا بیام و یک کم از خاطرات این روزها برات بنویسم. اول از همه عکسهای کاخ گلستان رو برات میذارم که تو روزهای عید رفتیم. روز سوم عید، یعنی یک روز قبل از کرمان رفتن شما، با همدیگه رفتیم کاخ گلستان. تو اولش خیلی خیلی پسر خوبی بودی و همش تو محوطه واسه خودت بازی می کردی، اما چون ایستادنمون تو صف خیلی طول کشید، کم کم خسته شدی و بنای ناسازگاری گذاشتی، جوری که مجبور شدیم بعد...
19 ارديبهشت 1393